درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید . به عنوان مدیر این وبلاگ امیدوارم لحظات خوشی را در این وب سپری کنید. آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
بهار زندگی و اما : مردان بزرگ، شگفتیهای بزرگ میآفرینند و همین آفرینشها، نام و یاد آنها را جاودانه میسازد و نور وجودشان را چون خورشید تابان تا دوردستها میتاباند. مولانا در ردیف همین مردان بزرگ است؛ شگفتیآفرین و اعجابانگیز. به تعبیر استاد شهید مرتضی مطهری: «مولانا جلالالدین محمد بلخی رومی معروف به مولوی، صاحب کتاب جهانی مثنوی، از بزرگترین عرفای اسلام و از نوابغ جهان و در ردیف شعرای طراز اول ایران است، و مثنوی او دریایی است از حکمت و معرفت و نکتههای دقیق عرفانی و اجتماعی.» جامعه بشری، امروز بیش از هر زمان دیگر به پیامهای حیاتبخش و نشاطآور مولانا نیازمند است، زیرا انسان امروزی، دچار غربت و دلتنگی بیسابقهای شده است. عامل اصلی این دلتنگی و غربت نیز تکنولوژی و تمدن ماشینی است. البته جدایی انسان از طبیعت سالم، زیبا و سرسبز نیز که از دستاوردهای نامبارک زندگی صنعتی بود بر این حکایت غمبار دامن زد و از ایشان، موجودی ساخت افسرده و دلآزرده از زایش سیمانی قرن، و عصر معراج پولاد و رویش هندسی آهن و سنگ.
مولوی و آموزههای روانشناسی 1. فرافکنی فرافکنی، یعنی آدمی به جای اینکه ریشه اصلی عقبماندگیها و شکستهایش را در بیتدبیری، سهلانگاری و کامجویی خود بجوید، دیگران و جامعه را مقصر معرفی کند و بار خطاهایی را که خود با اختیار کامل مرتکب شده است بر دوش آنان گذارد و بدینگونه تمام کوتاهیها و اشتباههای خود را توجیه کند؛ در حالی که مسئول اصلی سرنوشت هر کسی خود اوست نه دیگران. 2. سازگاری با محیط برخی افراد چاره رهایی از غم و افسردگی را در فرار از محیط زندگی و رو آوردن به محیطی به ظاهر دلخواه خویش میدانند، غافل از آنکه هر جا بروند آسمان همین رنگ است و مردمان همین مردمان. پس چاره کار در چیست؟ 3. آرامش آرامش، گمشده همه آدمیان است و هر کس به گونهای آن را میجوید، اما روح انسان چگونه به این گمشده میرسد؟ از راه کامجوییهای مادی یا سیراب کردن سراچه قلب با نام و یاد خدا؟ مولوی با بهرهگیری از سخنان آفریدگار انسان، راه رسیدن به آرامش را، تنها در یادکردن پروردگار میداند و بس: توصیه: «در آدمی عشقی و دردی و خارخاری و تقاضایی هست که اگر صد هزار عالَم، مِلْکِ او شود، که نیاساید و آرام نیابد. این خلق به تفصیل در هر پیشهای و صنعتی و منصبی و تحصیل نجوم و طب و غیر ذلک میکنند و هیچ آرام نمیگیرند، زیرا آنچه مقصود است به دست نیامده است. آخر، معشوق را دلارام میگویند؛ یعنی که دل به وی آرام گیرد، پس به غیر، چون آرام گیرد. این جمله خوشیها و مقصودها چون نردبانی است؛ و چون پایههای نردبان جای اقامت و باش نیست، از بهر گذشتن است، خُنُک او را که زودتر بیدار و واقف گردد تا راه دراز بر او کوته شود، و در این پایههای نردبان، عمر خود را ضایع نکند». 4. تصعید یا والایش همه انسانها در زندگی، کم و بیش با ناکامیها و ممنوعیتهایی روبهرو میشوند. در این هنگام، گروهی برای آرام ساختن خود به سرگرمیهای زیانبار و نابودکننده رو میآورند و برخی نیز به عقدههای روحی دچار میشوند. در این میان، تعداد اندکی به والایش غریزههای ناکام خویش میپردازند و هر ناکامی را سکویی برای پرواز، و راهی به سوی انواع هنرها و کارهای مثبت قرار میدهند. در نتیجه همه ناکامیها و ممنوعیتها را به سود خویش تمام میکنند.
5. روانشناسی عیبجویان از دیدگاه مولوی، عیبجویی، نشانه عیبمند بودن انسانهای عیبجوست و آنها معمولاً به همان عیبهایی که در دیگران میجویند، گرفتارند. مولانا در این باره در فیه ما فیه مینویسد: نکته: «اگر در برادر خود عیب میبینی، آن عیب توست، که درو میبینی. آن عیب را از خود جدا کن؛زیرا آنچه ازو میرنجی از خود میرنجی. پیلی را آوردند بر سر چشمهای که آب خورد. خود را در آب میدید و میرمید، او میپنداشت که از دیگری میرمد، نمیدانست که از خود میرمد. همه اخلاق بد، از ظلم و کین و حسد و حرص و بیرحمی و کبر چون در توست، نمیرنجی؛ چون آن را در دیگری میبینی میرمی و میرنجی». حکایت: «پادشاهی، دلتنگ بر لب جوی نشسته بود. اُمرا ازو هراسان و ترسان و به هیچگونه روی او گشاده نمیشد. مسخرهای داشت عظیم مقرب. امرا او را پذیرفتند که اگر تو شاه را بخندانی تو را چنین دهیم. مسخره، قصد پادشاه کرد و هر چند جهد میکرد پادشاه به روی او نظر نمیکرد که او شکلی کند و پادشاه را بخنداند، در جوی نظر میکرد و سر برنمیداشت. مسخره گفت پادشاه را که: در آب جوی چه میبینی؟ گفت: آدمی نابکار و بیحمیّت. مسخره جواب داد که: ای شاه عالم، بنده نیز کور نیست، اکنون هم چنین است اگر تو درو چیزی میبینی و میرنجی آخر او نیز کور نیست، همان بیند که تو میبینی». 6. راه لذت از درون دان، نَز برون از نگاه مولانا اصل لذتها و خوشیها از راه دل حاصل میشود و لذتها و خوشیهای ظاهری نیز در صورتی به کام آدمی گواراست که دل درست پرورش یابد که در این صورت سرچشمه لذت و شادی حقیقی میشود.
نظرات شما عزیزان: یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:, :: 1:5 :: نويسنده : فاطمه عباسی
![]() ![]() |